فاطیما
بانوی فاطیما عنوانی است که مدعیان مشاهده در شهر فاطیما به او اطلاق میکنند . این واقعه مربوط به سال هزار و نهصد و هفده است. سه کودک روستایی در آن سال ادعا کردند که حضرت در دشتی در بیرون شهر فاطیما در پرتغال بر آنها ظاهر شد که از نام " بانوی تسبیح " یا " بانوی فاطیما " نیز برای اشاره به آن بانو استفاده میشود . از آن به بعد شهر کوچک فاطیما زیارتگاه مومنان شده است . جاسینتا هفت ساله ، فرانسیسكو نه ساله، و لوسیا ده ساله كودكانی بودند كه در مرکز این واقعه حضور داشتند . آن ها در دهکده کوچکی به نام آل جوسترل در حدود دو کیلومتری منطقه فاطیما یا فاطمه در بخش سانتارم در مرکز پرتغال در فاصله حدود بیست و نه کيلومتري در شرق منطقه ليريا ''در سرزمين'' کوادا ايريا ،زندگی می کردند . مردمان آن روستا عمدتا چوپان و کشاورز بودند .
. منطقه فاطیما در کوهستان های مرکز پرتغال این است که در زمانی که پرتغال در تصرف مسلمین بود فرمانده سوارکاران فاطیما " که در آن زمان عبدگاس یا عبدجاس نام داشت " عاشق دختر امیر عرب که همنام دختر پیامبر مسلمین حضرت فاطمه بود ،شد. گویا فاطمه غسل تعمید می گیرد و مسیحی می شود و با شاهزاده پرتغالی کاتولیک ازدواج می کند . شوهر او هم به افتخارش نام شهر را از عبد گاس به فاطیما تغییر می دهد .
در ماه مي برج پنجم از سال هزار و نهصد و هفده ميلادي ،سه کودک از خانواده کشاورز به نام" لوسيا لوسانتوس " متولد هزار و نهصد و هفت و عموزادههایش به نام هاي " فرانسيسکو " متولد هزار و نهصد و هشت و " جاسينتا مارتو "متولد هزار و نهصد و ده در حالي که داشتند از گوسفندان مراقبت ميکردند تصويري ، شبحي يا تمثیلي از يک خانم را ديدند . طبق آنچه که آن خانم وعده کرده بود تمثال در سيزدهم هر ماه تا اکتبر آن سال به استثناي ماه اگوست تکرار ميشد .
شاهد اصلى اين واقعه، لوسيا است . واقعه از زبان اين سه كودك اين چنين نقل شده است : در سال هزار و نهصد و شانزده ميلادى، يك سال قبل از ديدار با بانوى درخشنده، فرشتهاى بر ما ظاهر شد و سه بار اين گفته را تكرار كرد :
من فرشته صلح هستم، خدايا من ايمان دارم و باور دارم و عشق مي ورزم به تو و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند و عشق نمىورزند و ايمان ندارند .
فرشته دو بار ديگر در تابستان و پائيز بر آن ها ظاهر شد، و هر بار يك چيز را از آنان خواهش كرد : براى گناهكاران قربانى بدهند و استغفار كنند و براى متحول شدن آن ها دعا كنند . اين سه برخورد بود كه بچه ها را براى ديدن بانوى صاحب تسبيح آماده كرد . در سال هزار و نهصد و هفده ميلادى بچهها دو بار نور درخشندهاى را ديدند و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظيمى ظاهر شد ، بانوئى درخشنده تر از خورشيد، بنام فاطیما .
او فرمود : نمىخواهم شما را بترسانم .
بچه ها گفتند : شما كيستيد؟ شما از كجا آمدهايد؟
فرمود : من از بهشت آمده ام .
گفتند : از ما چه مىخواهيد؟
فرمود : من آمدها م از شما بخواهم باز اينجا بيائيد ، بعد به شما خواهم گفت كه از شما چه مىخواهم .
بانوی صاحب تسبیح بعد از آن هر ماه ظاهر شد و در ششمین دیدار و در آخرین دیدار؛ او بزرگترین معجزه خود را در دیدگان هفتاد هزار نفر انجام داد.
معــــــــجزه
بانو در ماه ژوئیه گفت : درماه اکتبر معجزه ای اتفاق خواهد افتاد و همه گفته های شما را باور خواهند کرد . لوسیا این کلمات را برای هر کسی که از او سئوال می کردند ، تکرار می نمود . روز سیزدهم اکتبر فرا رسید هزاران نفر ازمردم از دور و نزدیک آمده بودند همه می خواستند معجزه ی گفته شده را ببینند .
هنگام ظهر لوسیا فریاد کشید : ساکت ! بانوی ما از آن سو دارد می آید . حالت چهره ی سه چوپان تغییر کرد یک ابر سفید کوچک آن ها را در برگرفت لوسیا پرسید : شما از من چه می خواهید؟
بانو جواب داد : "من می خواهم شما یک کلیسای کوچک به یاد بود من اینجا بسازید . من بانوی تسبیح (Lady of the rosary ) هستم هر روز با تسبیح به دعا خواندن ادامه دهید . لازم است که مردم زندگیشان را تغییر دهند و درخواست بخشش برای آمرزیده شدن گناهانشان بنمایند و این که آن ها از فرامین خداوند سرپیچی نکنند، کسانی که اکنون از یاد او بسیار غافلند " .
لوسیا پرسید: شما ازمن چیز دیگری نمی خواهید؟ و بانوی تسبیح گفت: "من چیز بیشتری ازشما نمی خواهم و با سه دوست کوچکش خداحافظی کرد."
لوسیا فریاد زد : نگاه کنید او دارد می رود .
در برابر ديدگان منتظر جمعيت، باران بطور ناگهانى ايستاد و ناگهان خورشيد به لرزش درآمد و ايستاد و دوباره چرخيد و ايستاد ، بطورى كه مردم احساس كردند هر لحظه مىرود كه خورشيد بر آنان فرود آيد، پس از اين واقعه خورشيد به جاى اول خود بازگشت و به همان درخشش معمول و زيباى خود ادامه داد . مردم فریاد زدند : ای مسیح ما همه خواهیم مرد، بانوی ما به ما کمک کن . بالاخره خورشید متوقف شد و همه نفس راحتی کشیدند . همه جا این فریاد به گوش می رسید : معجزه ! معجزه!
يکي از شاهدان استاد دانشگاه کويمبرا آقاي : Garrett. A واقعه را این طور نقل کرده است که: "خورشيد که در پس ابر پنهان بود لحظاتي قبل از اين اتفاق ابر ضخيم را دريده و با قدرت و روشنايي تابيدن گرفت. خورشيد يک چرخه سوخته به نظر ميرسيد اين قرص نور در گرد خودش ميچرخيد و با سرعت هم چرخيد. سپس خورشيد گنبد آسماني خود را رها کرده و در حالي که سرعت و تندي قبلي خود را داشت به سمت زمين نزديک شد. چهره خورشيد بسان خون رنگ مينمود و هيبت آن توده آتشين کره زمين به سقوط و نابودي تهديد مينمود".
اولين عكس از اين واقعه، در روزنامه ليسبون در پنج اكتبر همان سال منتشر شد . حقانيت بچهها را ابتدا پدر و مادر آن ها باور مىكردند، چرا كه مىگفتند : آن ها در زندگى هرگز دروغ نگفتهاند . سه سال بعد از این وقایع فرانسيسكو و چهار سال بعد نیز جاسینتا در اثر بيمارى ريوى از دنیا رفتند .
به این ترتیب سررشته این واقعه را به لوسیا سپرده شد ، كه از میان آن سه بچه تنها كسی بود كه هم صدای بانو را شنید هم بانو را دید و هم توانست با او سخن بگوید . جاسینتا هم بانو را ديد و هم صدايش را شنيد و فرانسيسكو فقط بانو را ديد . لوسيا بنا بر عهد خود با بانوی مقدس وارد زندگى مذهبى شد و در ترويج عبوديت تلاش کرد . در این میان نه تنها مرگ ِ دو كودك كوچك از اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به دو كودك قول داده بود كه آن دو را به بهشت ببرد ، اعتقاد آن ها را نسبت به عمق مسئله افزود ، اين كودكان در چشم مردم كودكانى مقدس و مذهبى شدهاند . در سال هزار و نهصد و نوزده عبادتگاهى در دهكده فاطیما ساخته شد و سه سال بعد توسط افراد متعصب منفجر شد، ولى بعد از مدتى دوباره برپاگشت .
مردمان سراسر جهان و به ویژه مسیحیان كاتولیك كه لوسیا را در حد یك قدیسه مورد احترام و تكریم قرار مى دادند در طول حیات او چندین بار پیش گویى هایى از او دیدند كه ارزش و اعتبار این خواهر روحانى را در نزد آن ها دو چندان كرد.
سر انجام " لوسیا داسانتوس " آخرین بازمانده فاطیما ،در سن نود و هفت سالگى در صومعه كارملیت، محلى در مركز كشور پرتغال، در تاریخ دوازده فوریه دو هزار و پنج درگذشت.
در سال هزار و نهصد و شصت و هفت (پنجاهمين سالگرد واقعه ی فاطيما) جمعيتي که حدود يک ميليون تخمين زده ميشد در فاطيما گرد هم آمدند تا به سخنان پاپ پل ششم گوش دهند و براي صلح دعا کنند .
هر ساله در سیزده ماه مى، دوستداران فاطيما از تمامى نقاط پرتغال و كشورهاى اطراف براى زيارت و نيز دعا ، توبه و طلب شفا و تزكيه روح به اين منطقه مىآيند . موارد زيادي از شفا بيماران در آن گزارش شده است و برخي، مسافت هاي بسيار را با دو زانو راه ميروند تا اينگونه احترام خود را به اين مکان مقدس و صاحب آن ادا نمايند. رخسار معنوى اين سفر، رخسارى بس شگفت آور است . شهر بانوى صاحب تسبيح ، آنچنان اثرى عميق در قلوب زائران قرار داده كه هر ساله آن ها را به آنجا مىكشاند . آنجا مردم از حضرت فاطيما شفا مىگيرند ، از او طلب شفاعت مىكنند و خود را مديون دعاى مستجاب بزرگ بانوى درخشنده مىدانند